رویای آبی کودکم

ساخت وبلاگ
چند روزی می شد که از تو خونه موندن حوصله م سر رفته بود و دوچرخه رو باد کرده بودم که صبح یا عصرا که هوا بهتره بزنم بیرون. اما حسش نمیومد...بعد از یه هفته تنبلی و دل دل کردن بلاخره زدم بیرون و هوا و همه چی بس جوانمردانه خوشگل بود.نمی دونم چرا وقتی تو خونه ام این همه از صفای بیرون غافلم و وقتی میام بیرون همش به خودم می گم آخه چرا هر روز نمیزنی بیرون؟ البته از وقتی موسی رفته سر کار کمبود پایه بیداد می کنه؟! تنهایی دیگه بیرون رفتن نمی چسبهدلم پایه های همیشیگیمو می خواد کاش ح درویشی اینجا بود...فعلا که فقط مشغول زاییدنه رویای آبی کودکم...ادامه مطلب
ما را در سایت رویای آبی کودکم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : manvakodakama بازدید : 37 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 17:17

رنگ یکی از مهمترین چیزهاییه که منو تو این دنیا نگه داشته! و بعد از طبیعت که مملو از رنگه تنها چیزیه که منو سر ذوق میاره... رویای آبی کودکم...
ما را در سایت رویای آبی کودکم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : manvakodakama بازدید : 40 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 17:17

فک کنم صبح که در خونه رو باز کردم که به طبیعت یه سلام دوباره بدم این بنده خدا پای در حریم من نهاده و پشت پنجره گیر افتاده بود.اگه دوربین عکاسیم روبراه بود که به همین آسونی ولت نمی کردم بری زیباجون!+اسب شیطون: سنجاقک رویای آبی کودکم...ادامه مطلب
ما را در سایت رویای آبی کودکم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : manvakodakama بازدید : 38 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 17:17

از تاکسی پیاده شدم و مسیر بازارچه ماسال رو در پیش گرفتم از دور خانم های سبزی فروش رو می دیدم که به ردیف کنار هم بساط کردن و دسته های سبزی تازه ی محلی جلوشون خودنمایی می کرد. مثل همیشه برای بررسی تک تک بساطشون نمی رم و مستقیم پیش نزدیک ترین نفر توقف می کنم. چون فکر می کنم اگه ازش رد بشم اون ممکنه با خودش فکر کنه چرا از من نخرید. خخخ. خلاصه تصمیم سختیه وقتی چندتا چشم کاسب با محصولات مشابه چشم به راه مشتریه و تو از بینشون مجبور به انتخاب باشی. خلاصه چند تا دسته برداشتم و بعد فکر کردم بیشتر بردارم. کوله و سازمو گذاشتم کنار و یه پلاستیک پر کردم و یه 5 تومن اضافی هم بهش دادم و گفتم باقیش نمی خواد پس بدی. و رفتم. اما اون یه دسته سبزی دیگه پیشکش کرد تا قیمت فیت فیت بشه. وسایل و برداشتم و از جلوی بقیه سبزی فروشا رد شدم. خانم آخری بهم گفت این چیه دستت؟ گیتاره؟ گفتم تاره. گفت چرا برامون نمی زنی. یه نگاهی انداختم به دور و برم و گفتم آخه اینجا؟! من وسایلم زیاده باید برم. گفت اشکال نداره بیا اینا رو بذار اینجا خودت هم اینجا پیش من بشین. وسایلمو گذاشتم زمین و سازمو از جاش در اوردم و شروع کردم به دلینگ دلینگ کردن و آهنگ شب به گلستان تنها رو زدم. یه کاهوی کوچولو هم جایزه گرفتم. خخخخ. خانمای سبزی فروش خوششون اومد و برام دست زدن و گفتن شنبه بیا اینجا بساط کن. خخخخ. یکیشون با دلخوری اومد جلو گفت من نبودم پس من چی؟ گفتم دفعه بعد میام برات مخصوص تار می زنم. اونم گفت اره منم خواننده ام. تو بزن من می خونم. و شروع کرد به خوندن. خلاصه کلی برام دست تکون دادن و خداحافظی کردم و به سمت خونه راه افتادم. رویای آبی کودکم...ادامه مطلب
ما را در سایت رویای آبی کودکم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : manvakodakama بازدید : 57 تاريخ : يکشنبه 21 اسفند 1401 ساعت: 16:26

امروز که روز اول ساله و تولد من و زمینه و من باز یه دور دیگه با این زمین به دور خورشید چرخیدم همش فکرم درگیر اینه که این سال جدید رو یه جور متفاوت شروع کنم. اما مگه میشه متفاوتش کرد وقتی همه چی مث قبله. چندین ساله که من روز اول سال رو دارم با این تفکر شروع می کنم که زندگی چیست؟ ما چرا هستیم؟ اگه کامل ترین بشیم چی میشه؟ اگه همش بخندیم آخرش چی میشه؟ اگه همش غصه بخوریم آخرش چی میشه؟ اگه بخت باهامون یار باشه آخرش چی میشه؟ اگه یار نباشه آخرش چی میشه؟ ینی این هستی آخرش به کجا میره؟ اگه یه دنیای پس از مرگی باشه، آخر اون دنیای پس از مرگ چی میشه؟ این فکر کردن به آخر همه چیز شدیدا کلافه م کرده. + شعار امسالم اينه: هر کاری رو توی همون لحظه انجام بده و به یه وقت دیگه موکول نکن. شاید بعدی وجود نداشته باشه.+ می خوام به عزیزانم بگم که عاشقشونم+ شاید امسال بفهمم که زندگی چیست... رویای آبی کودکم...ادامه مطلب
ما را در سایت رویای آبی کودکم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : manvakodakama بازدید : 136 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 0:58

خیلی وقتا به این فکر می کنم که من از این زندگی که هی می گم چیست چیست چی می خوام و آخرش به این نتیجه میرسم که هیچی نمی خوام. خیلی وقتا می گم که من آرزویی ندارم. اما مگه میشه یه آدم هیچی از زندگی نخواد و آرزو نداشته باشه؟ آخه زیستن اینقدر پوچ و بی هدف هم مگه ارزش داره؟ برای همینه که خیلی وقتا نیستی رو ترجیح میدم! باید زندگیم پر از آرزو و خواسته باشه تا از نیستی فاصله بگیرم.دلم می خواد حالا که هستم آرزو هم داشته باشم و از زندگی کلی چیز بخوام...اما اینکه چی ازش بخوام رو نمی دونم...چی بخوام ینی؟دلم یه عالمه گل می خواد. دلم یه بلبل می خواد . دلم یه دشت پر از شقایق می خواد. دلم کلی بغل و بوسه از عزیزام می خواد. دلم می خواد با علیرضا و مهسا و مهدیه بخوابیم و قصه ی ماما تعریف کنیم و غش کنیم از خنده و من عشق کنم. دلم می خواد با امیر و طاها و ساینا منچ بازی کنیم و فدای خنده هاشون بشم. دلم می خواد با محمد صادق تو دل طبیعت ذوب بشیم و غرق لبخند جذاب و نگاه مهربون محمدرضا بشم. دلم می خواد امیررضا رو بغل کنم و بچسبونمش به قلبم و غرق بوسه های پی در پی کنم. دلم می خواد روی یه بالش با امیرحسین بخوابم و تا آخر دنیا با هم کارتون ببینیم. آخ که دلم چقد چیز می خواد...دلم می خواد نقاشی بکشم. دلم می خواد عروسک ببافم. دلم می خواد کتاب بخونم. دلم می خواد یادگار دوست گوش بدم (الان بهش رسیدگی می کنم) "قبولم کن و جانم بستان". دلم می خواد دوچرخه سواری کنم. دلم می خواد یک ساعت روبروی یه آبشار بشینم و به هجوم قطرات آب زل بزنم. ای زندگی تن و توانم همه توجانی و دلی ای دل و جانم همه توتو هستی من شدی از آنی همه منمن نیست شدم در تو از آنم همه تو+دلم می خواد تا آخر آخرش ــحالا هر جا و هر وقت و هر جور که باشهــ عاشق رویای آبی کودکم...ادامه مطلب
ما را در سایت رویای آبی کودکم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : manvakodakama بازدید : 132 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 0:58

بارها برای اینکه دلمو آروم کنم به اینجا پناه آوردم! شاید خالی کردن ذهن حتی روی یک صفحه مجازی خیلی موثر باشه. ای آدمیزاد از چه رو تو چنینی؟هنوزم نمی دونم برای ادامه چی می خوام! هنوزم نمی دونم آخرش که چی؟ هر شب وقتی سرمو بر بالین میذارم با حالت چینهای پیشانی صد چندان شده و ابروها رو به بالا، دندونا در حال ساییده شدن به هم غُر غُر می کنم که آخرش که چی؟ بعد یه لحظه یکی قلبمو برای یک صدم ثانیه توی مشتش می فشاره و پاها و دستام بی حس می شن و یه شوک عصبی چند ثانیه ای بهم حمله ور میشه. بعدش به خودم می گم بی خیال عامو یه نفس عمیق بکش. و بعد از یه نفس عمیق روحم وظیفه ی همیشگیشو برای داشتن چند ساعت استراحت اعضای بدن انجام می ده و اونجا رو ترک می کنه.امروز دیگه از هجوم گاه و بی گاه افسردگی خسته شدم و تصمیم دارم آخرش هر چی میشه رو بذارم برای همون آخر و از الان شروع کنم به آموختن هر چیزی، هر چیزی که آخرش رو برام شیرین تر کنه. من که دارم در دل آرزوهام زندگی می کنم پس چرا از چنگ زدن بهشون لذت نبرم. رویای آبی کودکم...ادامه مطلب
ما را در سایت رویای آبی کودکم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : manvakodakama بازدید : 132 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 0:58

اولین برف خونمون

از دیشب که برف شروع به باریدن کرد دل تو دلم نبود که زودی صبح بشه. هنوز هوا تاریک بود که بیدار شدم از رخت خواب پریدم بیرون و از پنجره بیرون رو نگاه کردم. همه جا اونقد سفید و رویایی شده بود که باورم نمی شد بیدارم.

 

رویای آبی کودکم...
ما را در سایت رویای آبی کودکم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : manvakodakama بازدید : 240 تاريخ : سه شنبه 20 اسفند 1398 ساعت: 11:52

بلاخره رفتنمون به روستا بعد از مدت ها برنامه ریزی عملی شد. داریم میریم که روزهای بهاری بسازیم. داریم میریم که مدتی به دور از هیاهو زندگی کنیم.

 

رویای آبی کودکم...
ما را در سایت رویای آبی کودکم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : manvakodakama بازدید : 281 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 20:59

یه سال دیگه هم تموم شد و وارد سال بعدی شدیم. به نظر میرسه که من یه سال از لحاظ جسمی بزرگتر شدم. امروز تولد جسمم بود. 32 سال تموم شد. مث آب خوردن. اما هنوز روحم متولد نشده. هنوز یه جنینم که سالهاست تو رویای آبی کودکم...ادامه مطلب
ما را در سایت رویای آبی کودکم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : manvakodakama بازدید : 277 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 20:59